استراتژی چیست ؟ (چی نیست؟)
استراتژی چیست ؟ (چی نیست؟)
در پیج برنامه ریزی با رابی راجب نحوه کاربردی و ساده برنامه ریزی استراتژیک توضیح دادم ولی امکان داره بپرسید خود استراتژی در واقع به چه معنایی هست؟
اینکه خود استراتژی چیه برمی گرده به اینکه شما بتونید فرقش و با بقیه مفاهیم در مدیریت تشخیص بدید، چون این روزها کلمه استراتژی نقل همه محافل شده و هرکس میخواد یکم شیک صحبت کنه و دانشش و به رخ بقیه بکشه بین هرچندتا جمله یک کلمه استراتژی اضافه می کنه ومن قصد دارم با تفکیک استراتژی از بقیه مفاهیم و بیان مثال هایی از تجارب کاری خودم در دنیای واقعی تجارت در ایران، مفهوم اون و برای شما ملموس تر کنم.
استراتژی جهت گیری کلی و تصویر کلان نیست
اگر استراتژی و انقدر کلی تعریف کنیم ویژگی اصلیش که عملی بودن هست و از دست میده مثل یک ماشین بدون چرخ، که اصلا نمیشه اسمش و ماشین گذاشت. براساس آمار بیشترین دلیل شکست استراتژی ها همین عدم اجرایی بودن اونهاست.
مثال: بخشی از سخنرانی مدیر ارشد و مدیران میانی در یک شرکت اینگونه بود: استراتژی ما توسعه در سطح بین المللی می باشد و ما باید تمام تلاشمان را بکنیم که امسال به آن برسیم. توسعه در سطح بین الملل یک تصویر کلی است یک رویاست که تقریبا هر کسب و کاری الان آرزوش و داره و این جمله هیچ کدوم از ویژگی های استراتژی را نداره حداقل برای اون شرکت نداشت، شرکتی که بدلیل چالش های داخلی هنوز در سطح شهر و استان خود شناخته شده نبود، هیچ برآوردی از بازار بین الملل نداشت و اصلا این کلی گویی از بازار بین الملل مگر چیز کمی است ؟ کدوم بازار آسیا اروپا؟ مگر همه را می شود با یک فرآیند جلو برد؟! و جالب تر از بقیه کلمات قصار اون زمان یکساله بود! با چه برآوردی با چه برنامه ای ؟! آیا همین کلی گویی های بدون بررسی دقیق، امید نیروهایی که قرار است در میدان ما مبارزه کنند را به کمترین درجه نمی رساند!
استراژی با هدف فرق داره
به نظرم کلمه اهداف استراتژیک باعث شده خیلی ها هدف و همون استراتژی بدونند . اگر کاری انجام می شه درخصوص این که سازمان یا مجموعه شما چطوری اداره بشه از بازی با لغات دست بردارید و صادقانه بگید هدف ما این است که…
مثال: استراتژی ما کسب اعتبار برند است، افزایش فروش است، تمرکز بر کیفیت محصول است!!! این جملاتی است که بارها و بارها شنیده ام و سوالم این است پس استراتژی شما برای تحقق این اهداف چیست؟ چگونه می خواهید اعتبار برند خود را افزایش دهید؟ با تکیه بر کدام توانمندی و فرصتی که در اختیار دارید؟ چطور می شود در این بازار فروش را ارتقا داد؟ تحلیل ها آمارها الگوهای موفق چه می گویند؟ کدام یک برای ما کاربردی و قابل استفاده است ؟ باتکیه بر چه استراتژی محصولی مقرون به صرفه و مناسب برای مشتری تولید کنیم ؟
استراتژی به معنی رهبری نیست
توان رهبری و استراتژیست بودن ممکن است در یک فرد وجود داشته باشد ولی دو مهارت کاملا متفاوت است. رهبری توانمندی الهام بخش بودن است و قدرت انگیزه دادن مثلا وقتی قرار است کمپینی گذاشته شود و رهبر می توانند افراد را به کار بیشتر تشویق کند و حس مثبتی به آنها بدهد ولی استراتژیست بودن تعیین می کند چه کمپینی با چه مزیت رقابتی برگزار کنیم که با کمترین منابع بهترین نتایج را دریافت کنیم. نگاهی تیزبینانه، ژرف ومناسب شرایط به نیاز دارد.
مثال: مدیری که کاریزمای بسیار بالایی داشت در جلسه طراحی کمپین نوروزی پیشنهاد بدون استدلال یکی از حاضرین را مبنی بر تبلیغات تلوزیونی پذیرفت و چندی نگذشت که با شور و هیجان و قدرت الهامبخشی خود آنرا بعنوان کمپین نوروزی در ذهن و دل همه جا انداخت، بهتر است از هزینه های سرسام آور و اتلاف زمان و انرژی اینکمپین چیزی نگویم فقط کافیست بگویم که این کمپین اندازه یک پست اینستاگرام بازخورد ایجاد نکرد! صرف کلی منابع برای هیچ…
بهتراست بدونیم رهبری اثربخش حتما به شخصیت پرجاذبه ربط پیدا نمیکند افرادی مثل دوایت آیزونهاور و جورج مارشال اندازه یک موش هم جذابیت نداشتند ولی رهبرانی فوق العاده اثربخش بودند
استراتژی فهرستی از کارهایی که باید انجام بشود نیست
تهیه یک لیست بلند بالا از آرزوها و رویاهای کارفرمایان با نام سند راهبردی یکی از شایع ترین برداشت های اشتباه از استراتژیست. گاهی این لیست ها انقدر طولانی است که چند مورد متضاد هم میشود در اون ها پیدا کرد. استراتژی فعالیت ها و برنامه های اجرایی ما نیستند بلکه روح جاری هستند که باعث ایجاد یکپارچگی در تمامی برنامه هامون میشه. وقتی همه چیز و باهم بخوایم و شهامت انتخاب درست و آگاهانه رو نداشته باشیم باعث میشه یک لیست طولانی از کارهایی که توان ما خارجه درست کنیم و مدام خودمون و همکارانمون و برای عدم رسیدن به این برنامه ها سرزنش کنیم.
مثال: این بانک جدید Blu که با شعارbank but lovely اومده و ببینید، در تمام برنامه ها و فعالیت های این بانک مدل مشخصی وجود داره که گویا استراتژی این بانک هست تماما غیررسمی و صمیمانه . خوب قطعا کلی برنامه مختلف هم نوشته و در حال اجراشون هست ولی همه این برنامه ها در مسیر اجرای strategy تهیه و تدوین شدند.
استراتژی تقلید کورکورانه نیست
چیزی نیست که بشه کپی کرد بخصوص از شرکت هایی که مرحله رشدشون با شما متفاوت هست مثل اینه که تو امتحان ریاضی یک کلاس اولی از دست کلاس پنجمی یا گاها یک مهندس سال آخر دانشگاه نگاه کنه!! هر شرکتی براساس توانمندی ها، نقاط ضعف و حتی فرصت ها و تهدیدهای بازار کشور خودش باید به بهترین مسیر موفقیت پی ببره، نه اینکه برای راحت کردن کارش بره از شرکتی که اصلا شرایط یکسانی با اون نداره تقلید کنه. متاسفانه این کپی کردن راحت ترین کار و متداول ترین کار برای ایجاد کسب و کاره. یادمه اولی که بستنی شاد اومده بود که اسکپ هایی با طعم های مختلف میداد و یک کار تقریبا جدید بود جذابیت و مشتری بالایی داشت ولی به مرور تو هر کوچه مثل قارچ یک بستنی شاد باز شد دقیقا مثل آیس پک و خیلی چیزهای دیگه که یک دفعه هزار تا سبز می شد و دقیقا یک دفعه هم به فنا می رفتند. خوب چرااا؟ اصلی تو توانایی اداره مغازه ای که باید 18 ساعت باز باشه و داری؟ اصلامغازه داری بلدی ؟ تامین کننده و میشناسی ؟ مهمتر از همه به اینکار علاقه داری؟ یا صرفا داری یک تقلید بدون تامل می کنی؟
مثال: حسابی درگیر تدوین استراتژی خوب بودم با مدیر شرکتی که سر خودش و با انواع مسائل غیرمدیریتی شلوغ کرده بود و اصلا حال و حوصله بررسی آمار و وضعیت شاخص های منفی شرکت و نداشت، شاید واقعیت کسب و کار اونقدر اذیتش می کرد که ترجیح می داد باهاش روبرو نشه و سرگرم پرداختن به نوع قهوه ای باشه که قراره تو شرکت سرو بشه! به هر حال من خوشحال بودم که قبل شروع سال بهم فرصتی برای بررسی شرایط و تدوین استراتژی داده شده و مضطرب از اینکه حوصله مدیریت خیلی زیاد نیست و باید دست بجونبونم که ناگهان با یک برنامه ارسالی از سوی مدیر محترم سورپرایز شدم، لیستی از الویت های استراتژی، اهداف و هرچی که دلتون بخواد داخلش بود… من حسابی شوکه شده بودم چطور ممکنه ؟! هنوز بررسی ها تکمیل نشده ، هنوز تشخیص ندادیم کدوم مسیر؟ کدوم سیاست؟ اینهمه هدف از کجا دراومد؟ ولی خوب دراومده بود دیگه و نمی شد کاریشم کرد، بعدا فهمیدم همش از یکی دوتا سایت که آموزش برنامه ریزی داشتند و سایت شرکتی بین المللی که سهم بازار جهانی داشت و هزار برابر ما منابع، کپی شده بود!!! راجب نتیجه اینکار و مشکلاتی که بهمراه آورد اونقدر بهتون بگم که یک هزارم زمان و منابعی نمی شد که میتونستیم به تشخیص درست استراتژی اختصاص بدیم و مسیر مناسب به خودمون و بریم .
حالا می تونید با شناخت بهتری که از مفهوم استراتژی پیدا کردید خیلی ساده و راحت یک برنامه ریزی استراتژیک خوب انجام بدید و اگر کمک خواستید با رابی تماس بگیرید یا پیج برنامه ریزی با رابی و با دقت بیشتر مطالعه کنید.
منبع اصلی :
کتاب استراتژی خوب و استراتژی بد به نویسندگی آقای ریچارد روملت که به زیبایی مفهوم و معنای استراتژی و با تفکیک اون به دو دسته توضیح داده و مثال هایی از تجارب خودش در شرکت های بزرگ دنیا مثل اپل و مایکروسافت زده و من تلاش کردم گزینه هایی از این کتاب و با مثال هایی از کسب و کارهای ایران، که خودم تجربه شون کردم براتون بیارم.
لطفا نظرات و انتقادات خودتون و حتما در پایین همین صفحه برام بنویسید تا به پیشرفت من کمک کنید. ممنونم
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.